از عملهای گرانقدر،
علتِ عمل را پرسیدند، فرمود: پدرمان که مُرد، ما شدیم آواره و سرگشتهی عالم، مسیرهای زندگی را شِلنگ
انداختیم و معتاد شدیم. از سرمایه داری نیز بر علتِ موفقیت سوال فرمودند، عرض کرد:
پدرمان که فوت کرد، تصمیم گرفتیم روی دو پایمان بایستیم، از زمین های خاکی شروع کردیم
و مفهوم علم بهتر است و ثروت را ثابت کردیم. هفده سالم که بود، آقای ریم این مثال را
برایم نقل کرد و من سریعن آن را در دسکتاپ کامپیوترِ مغزم ذخیره کرده تا دمِ دست و
همیشه جلوی چشمانم باشد. حواله کردن آنچه که هستیم به مامان و بابا و دوست ناباب و
بقالِ سرِ کوچه و عمهی عفت خانوم اینا، از بهترین راههای سرکوب کردنِ عذاب وجدان
است، اگرچه همهی اینها عواملِ مهمی هستند، اما یک جایی می رسد، که علت ها رنگ پریده
شده، معلول می ماند و حوضش. حکایتِ همان خودم کردم که لعنت بر خودم باد می شود.
پینوشت:
مثالِ مذکور عینَن و بدون تحریف از ایشان بیان شده و هیچ معنای دیگری ندارد.
Tweet