۱۳۸۸ شهریور ۱۱, چهارشنبه

سیم‌های ملول


این جا، در اتاق من، یک دو جین سیم در هم می لولند.
یکی وصل مشود به مودم وایرلس، آن یکی میرود به شارژ موبایل، یکی برای اتوی مو، و دیگری ویو مو، و شاید یک سشوار. و سیمی برای شارژ لپ تاپ، و حتی برای چراغ میز مطالعه ، یکی هم برای ارگ شاید. به علاوه سیمی برای ویبراتور شخصی، و یک هارد اکسترنال.
خسته می شوم گاهی و حسادت می کنم. کاش سیمی هم بود، می رفت به دل تو. و وصل می شد این جا به اتاق من. یادم میرود گاهی ، که تو ماشین نیستی، دلت سیمی نیست، بی سیم هم نیست، وگرنه حتما مودم تو را هم می خریدم.
ویبراتور، و پاهایم که می لرزد، و یادم می آورد که تو رفتی، مثل یک ماشین. هان! پس تو ماشین هستی، که اگر هستی، پس به یقین سیمی هم به تو میخورد.
من آن سیم را پیدا میکنم، من آن سیم را می خرم، من آن سیم را از آن دخترک می خرم، من آن سیم را می دزدم. من هر سیمی را که بخواهم وصل میکنم، و هر سیمی را که بخواهم قطع. تو یک ماشینی و من سیم تو را وصل خواهم کرد.

آه، اگر این ویبراتور بگذارد من کمی تمرکز کنم.