من گُه خوری
هایم را دوست دارم، گُه خوری هایی که زندگی ام را عوض میکند، میاندازدم توی راهی
که نمیشناسمش، اگر چه همیشه قبل از گُه خوری هزار بار فکر میکنم که چگونه گُهی
را بخورم و هزار بار پشیمان میشوم که فلان گُه خوب نیست یا الان وقت گُه خوری
نیست یا یک چیزهایی در این مایع ها. اما در نهایت یک گُهی میخورم، مثل همین که
همهی خوشی هایم را ول کردم آن ور و آمدم کمی اینور آب یا که دلم را به دریا زدم و
گُه اضافی خوردم و بیش از این امکان موشکافی نیست! آدم را عوض میکند و گاه میکُشد
و یک بار دیگر میسازد، برای من که اینطور بوده. البته همیشه یادم بوده که تلاش
کنم تا گُه خوریم کامل نشود و پشیمانی هم نیاد، یا آنقدر ها نیاید. من تلاش کردن
برای کامل نشدن گُه خوری هایم را هم دوست دارم، زندگی بدون گُه و تلاش مرا میکشد
و این ممکن است روش من و امثال من باشد، شما زندگی خودتان را بِکُنید.
خورشید هر شب
غروب میکند و فردا روز دیگری است، گُه (فرصت) دیگری است، تلاش دیگری است! غروب
کردن خورشید را دوست دارم.
Tweet