Tweet
۱۳۸۸ اسفند ۱۲, چهارشنبه
۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه
۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه
۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه
۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه
رهایی
پدر امروز اول
صبح از من خواست که از شرِ این انرژیهای منفی خلاص بشوم. آدم ها رو ببخشم، جدا از
اینکه آیا اونها سزاوار بخششند یا نه، که من سزاوار آرامشم.
....
حالا احساس بهتری دارم و می توانم به کارهایم برسم. به چند روز مرخصی احتیاج دارم برای امتحانات و تجدیدِ روحیه.
پدر دوستت دارم، همه زندگیِ من هستی.
....
حالا احساس بهتری دارم و می توانم به کارهایم برسم. به چند روز مرخصی احتیاج دارم برای امتحانات و تجدیدِ روحیه.
پدر دوستت دارم، همه زندگیِ من هستی.
Tweet
۱۳۸۸ آبان ۲۶, سهشنبه
خودگولزنی برای آرامش
این روزها کمتر جلوی آیینه رفته و به خودم گیر می
دهم. صبح ها زود تر از خورشید و شب ها دیرتراز پدر.
مشغول شده ام با یک عالمه کلاس های رنگی و یک عالمه
دوست های جدید، قدیمی، مهمانیها و آخرِ هفتههای سردرگم با یک هوا انتخاب.
آقای الف می گوید که شبیه پنج سالِ پیش شده ام، شاید
راست می گوید. اما این بار، من با همه دلمشغولی هایم، آخرهای شب در زیر زمین تنهایی
خود، بارها می گریم و خرسکی سفید، نیمه های شب، همدمِ هم آغوشیهای من است. حسِ خوب
فشردن.
من آرامش می خواهم و آغوشی برای زیستن. رهایم کنید.
Tweet
۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)