و من
این بار
کمی آن طرف تر از سرزمین مادری
به همان دردها دچار می شوم
به همان خیالات
به همان خواب ها
و اتاقی که سراسر خاکستری است
با پنجره ای رو به باد
و دفترچه های رنگی
که ورق می زنم مدام
ورق می زنم
در خاطرات
مدام
در سیاهی های دور چشم
با قرمزی هایی در درون
این بار
کمی آن طرف تر از سرزمین مادری
به همان دردها دچار می شوم
به همان خیالات
به همان خواب ها
و اتاقی که سراسر خاکستری است
با پنجره ای رو به باد
و دفترچه های رنگی
که ورق می زنم مدام
ورق می زنم
در خاطرات
مدام
در سیاهی های دور چشم
با قرمزی هایی در درون
و سپیدی ای که هیچ پیدا نیست
یک نفر اکنون باید
صدایم کند
یک نفر اکنون باید
Tweet