رژ لب قرمز زده با
موهایی که نشان میدهد چند ساعتی جلوی آیینه مانده و لاک های صورتی رنگش که از دور
برق میزند، کافه اش را مینوشد و گپ میزند، و من گوشی بدست روبرویش نشسته ام. حداقل
هفته ای یک بار زنگ میزند و این اواخر هر بار به یک ساعت میکشد، دلش برای من تنگ
شده و مدام غصه ی مرا میخورد. دل شکسته است و این شکستگی تازه نیست، دلداری اش میدهم،مهربانی
میکنم، حق میدهم و گاهی هم دعوایش میکنم که قدر سلامتی و اطرافیانی که همچنان دورش
میچرخند، نمیداند. اشک میریزد چند باری و من میگریم و میخندم همزمان. یک نسخه از
خانم مسن رژ لب زده برایش می پیچم، یکی هم برای مبادای خودم. غصه ام می گیرد.
Tweet