توی این یک سالِ اخیر و حتی در مدت کوتاهی که در
شهر جدیدم ساکنم، با آدمهایی آشنا شدم که در عینِ تواضع و صمیمیتی که برات ایجاد میکنن،
اصلا باورت نمیشه که برای دیدنِ رزومهی کاریشون، به اسکرولهای متناوب روی
مرورگر اینترنتی نیاز داشته باشی.
خوشبختانه یا متاسفانه هنوز موفق به زیارت آقای
میم نشدیم، اما شنیدهها -از جمعهای مختلفی که باهاشون نشست و برخاست کردیم- حاکیه
که سوژهی مناسبی برای خودشیفتگی مزمن هستند. دیالوگ زیر از ایشان، به نقل قول از
جمع کثیری، کاملا واقعی است :
- آمریکا نرفتی هنوز؟
-نه!
-آخـــــــــــــــــِی ! من بلیط گرفتم برای نیویورک.
-نه!
-آخـــــــــــــــــِی ! من بلیط گرفتم برای نیویورک.
نمیدونم چرا ناخودآگاه یاد زوج ِجوونی افتادم
که معتقد بودن بدرفتاری یا عدم نشست و برخاست عده ای باهاشون، تنها -و تاکید میکنم
تنها- به دلیلِ خوشگل و باکلاس و خوشتیب بودنشون بوده و متاسفانه باید با این
شرایط کنار بیان.
شخصا اولین برخوردی که در مقابل یک همچین جملههایی
از خودم نشون میدم، مقادیری خمیدگی شانهها به سمت جلو هست به همراه میزانی از کج
شدنِ گردنم به سمت چپ، که چشمهام در ادامه به طرزِ عجیبی دچار خماری میشن و گوینده
رو با حجم قابل توجهی از کج فهمی مواجه میکنن.
به عبارتی عکس العمل فیزیولوژیکی نامناسب من باعث
تلاشهای چندین بارهی فرد برای رسوندن اهمیت مطلب میشه و گاها مجبور شدم که جملههاشون
رو به کرات شنوا باشم. گهگاهی هم واکنشهام شبیه گوش تیزکردن و توجه کردنهای
ادامهدار بوده که احساس غلطی رو در گوینده ایجاد کرده، انگار که از مصاحبتم لذتی
بیانتها برده باشم و از دوستیام مفتخر.
یادمه خانوم ع، توی هر جمعی که اجازه
صحبت کردن میخواست، به جای اینکه خودش رو با اسم و نهایتا مدرک تحصیلیاش معرفی
کنه، اشاره میکرد که هیفتده تا مقاله داره و در بیست و سه عدد کنفرانس علمی در
اقصی نقاط جهان حضور بهم رسانیده و... الی آخر. آخرین دفعاتی که توی ذهنم حک شده بر
میگرده به جلسه ای که ایشون در حال پرده برداریهای تکراری از دستاوردهاشون بودن
و همزمان یک ردیف کامل از همدورهایها، گردن چپ و راست میکردند و ریز و معنادار،
توی چشم همدیگه لبخند میزدند تا نهایتا صحبتهاشون به مطلب اصلی برسه.
مادرید شهر بزرگیه و با اینکه دوستان مشترک متعددی
با آقای میم داریم، اما امید زیادی هست که روی گل ایشون رو در سه-چهار سال آینده
نبینیم، درغیر این صورت باید اعلام کنم که به علت مصاحبت با افرادی از این دست، به
متدهای جدیدی توی برخوردها و رفتارهای فیزیکیام رسیدم که احتمالِ پیاده کردنش
کاملا جدیه.
عکسنوشت: لاکپشتهای نینجا
Tweet
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر