۱۳۹۲ خرداد ۲, پنجشنبه

تک جمله‌ها

مادرم اهل ِ حرف زدن نبود، اهل ِ نصیحت کردن، هرگز، تمام دیالوگ های والدانه، مخالفت ها، تشویق ها و نمایان کردنِ روش های رسیدن به مقصود، بر عهده ی پدرم بود. خیلی هوشمندانه ما را در اتاقِ خوابمان یا در مسیرِ دانشگاه و کار و تفریح گیر می‌آورد و می‌نشست تا نظرات و دلیل هایمان را بشنود و در انتها حرف هایش را پادزهرانه سرنگ می‌کرد تا در روزِ مبادا استفاده کنیم. دورتر که شدم، من و مادرم از لحظه های پشتِ تلفنی بیشتر استفاده کردیم. شاید هم تجمع و برون ریزیِ کلمات در طول یک هفته، این طور نشان می‌داد. نمودار اگر رسم کنیم، اکسپوننشیال می‌شود، هنوز هم اندرز ندارد، اخبار هم به زور می‌دهد، یک تک جمله می‌گوید و من، های های مُنقَلب می‌شوم، مثلِ همین آخری: به مشکل که بَرخوردی، این جادو را به فارسی بگو، خدایا کارهایم را به فضل و رحمتت آسان بفرما.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر